آخرین اجرای مولیر
:: Le Molière imaginaire ::
خب سلام رفیق عشق فیلم! چه خبرا؟ ببین راجع به مولیر و اون "آخرین پرده نمایشش" گفتی، راستشو بخوای فیلمی به این اسم من ندیدم، شایدم خیلی فیلم باز حرفه ای نیستم :)) ولی خب اگه منظورت خود زندگی مولیرِ، اونم چه زندگی پر فراز و نشیبی، که آخرش شد همون "آخرین پرده نمایش" به معنای واقعی کلمه، بذار برات بگم چی دستگیرم شد از این نوشته.
مولیر، اسم اصلیش ژان باتیست پوکلن بوده، یه فرانسوی اصیل که تو قرن هفدهم میزیسته. این بشر کمدی نویس، بازیگر و شاعر بوده، یعنی قشنگ یه هنرمند همه فن حریف! انقدر تو کارش خفن بوده که میگن یکی از بزرگترین نویسنده های تاریخ فرانسه است، حتی زبون فرانسه رو به اسم "زبان مولیر" هم صدا میکنن، چه شود!
زندگی هنریش خیلی باحال شروع میشه، از تئاتر سیار تو دهات فرانسه تا میرسه به دربار لویی چهاردهم، پادشاه فرانسه. یعنی فکرشو بکن، یه زمانی تو روستاها نمایش اجرا میکرده، یه زمانی دیگه برا خود پادشاه برنامه اجرا میکرده، عجب صعودی!
نمایشنامه هاشم که دیگه نگم برات، همه جور سبکی داشته، کمدی، فارس، تراژدی کمدی، یه سبک باحالیم داشته به اسم "کمدی-باله" که رقص و آواز قاطی نمایش بوده، خیلی خلاق بوده این بشر. نمایشنامه هاش به همه زبونای زنده دنیا ترجمه شده و هنوزم که هنوزه تو تئاتر کمدی فرانسز از همه بیشتر نمایشنامه های اونو اجرا میکنن. یعنی چی؟ یعنی مولیر هنوزم رو بورسه!
حالا برسیم به اون "آخرین پرده نمایش" زندگی مولیر، که خیلی غم انگیزه ولی خب خیلی هم دراماتیک و سینماییه. مولیر بیچاره سل ریوی داشته، مریضی که ریه رو داغون میکنه. سال 1673 داشته تو نمایشنامه آخرش، "بیمار خیالی" بازی میکرده، اونم چه نقشی؟ نقش یه آدم خودبیمار پندار! طنز تلخ زندگی رو میبینی؟ وسط اجرا، یهو حالش بد میشه، سرفه های خونی میکنه، خون بالا میاره، ولی باورت میشه؟ با همون حال بد، نمایش رو تموم میکنه! انگار واقعا آخرین پرده زندگیش بوده رو صحنه تئاتر.
بعد از اجرا دیگه تموم میشه، حالش بدتر میشه و چند ساعت بعدش میمیره. میگن حتی کشیش هم دیر میرسه سر بالینش که مراسم مذهبی آخر رو براش اجرا کنه. اون زمان تو فرانسه، بازیگرا رو تو قبرستون مقدس دفن نمیکردن، ولی خب زنش میره پیش پادشاه و خواهش میکنه که یه مراسم تدفین درست حسابی براش بگیرن، پادشاه هم قبول میکنه و شبونه مولیر رو دفن میکنن، تو بخشی از قبرستون که مخصوص بچه های غسل تعمید نشده بوده. چه سرنوشت غم انگیزی، ولی خب آخرشم تو سال 1817 بقایاشو میبرن قبرستون پرلاشز پاریس، پیش بزرگان دیگه مثل لافونتن، یعنی بالاخره به حقش میرسه.
یه چیز جالب دیگه هم هست، میگن اون لباس سبزی که مولیر موقع مرگش پوشیده بوده، باعث شده یه خرافات بین بازیگرا به وجود بیاد که رنگ سبز بدشانسی میاره. نمیدونم چقدرش راسته ولی خب داستان جالبیه.
در کل، زندگی مولیر خیلی شبیه فیلمنامه های خودشه، پر از کمدی و تراژدی، موفقیت و سختی، و آخرشم یه پایان دراماتیک. یه جورایی میشه گفت خود زندگیش از خیلی از فیلما فیلمنامه تر بوده! اگه فیلمی از زندگیش ساخته بشه، مطمئنم خیلی تماشایی میشه، هم خنده داره هم گریه دار، هم پر از درس زندگیه. این بود تحلیل من از "آخرین پرده نمایش مولیر" به زبون خودمونی. امیدوارم خوشت اومده باشه رفیق!